×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

پرواز

..................

بچرخ تا بچرخیم

باز کن از سر گیسویم بند
 
پند بس کن که نمی گیرم پند
در امید عبثی دل بستن
تو بگو تا به کی آخر تا چند

از تنم جامه برآر و بنوش
شهد سوزنده لب هایم را
تا یکی در عطشی دردآلود
به سر آرم همه شب هایم را

خوب دانم که مرا برده ز یاد
من هم از دل بکنم بنیادش
باده ای ، ای که ز من بی خبری
باده ای تا ببرم از یادش

شاید از روزنه چشمی شوخ
برق عشقی به دلش تافته است
من اگر تازه و زیبا بودم
او ز من تازه تری یافته است

شاید از کام زنی نوشیده است
گرمی و عطر نفس های مرا
دل به او داده و برده است ز یاد
عشق عصیانی و زیبای مرا

گر تو دانی و جز اینست بگو
پس چه شد نامه چه شد پیغامش
خوب دانم که مرا برده ز یاد
زآنکه شیرین شده از من کامش

منشین غافل و سنگین و خموش
زنی امشب ز تو می جوید کام
در تمنای تن و آغوشی است
تا نهد پای هوس بر سر نام

عشق طوفانی بگذشته او
در دلش ناله کنان می میرد
چون غریقی است که با دست نیاز
دامن عشق ترا می گیرد

دست پیش آر و در آغوش گیر
این لبش این لب گرمش ای مرد
این سر و سینه سوزنده او
این تنش این تن نرمش ای مرد

 
جمعه 27 شهریور 1388 - 10:10:04 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم